غـــــفـــلــــت
پلاک چندم کدام کوچه ای
که در نامه های پستچی
دارم هی برگشت می خورم
مگر این شهر
چند کوچه و خانه دارد
که هرگز
به قرارهای اسباب کشی تو نمی رسم
حالا
در سپیدی پاکتها
باران می شوم
تا آب ببرد
تمام صندوق پست و پلاکهایی را که
مرا به تو نمی رسانند..
اصغر رضایی گماری
*..................
بغض نوشت بعد:
نفس میکشم.یعنی زنده م. یعنی با همه ی این خوشی ها و ناخوشی ها باز هم هستم.و بودنم رو اینگونه به نظاره نشستم!
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن...با مردم بی درد ندانی که چه دردیست
خواستم با نوشتن خودم رو خالی کنم ولی باز این دل نگذاشت!
غریب مانده ام
میان یک دنیا
پر از "همه",
خدا
مرا دمید
در غریبی ام
و غربتم
از سپیده ازل
شروع شد !
مکرم السادات احمدی
..........................................
خدایا نمیدونم این فکرایی که توی سرمه یه جور نعمته یا یه جور عذاب.ولی هرچی هست خیلی عذابم میده خیلی! چه کنم خدا؟
...............................
اون قدیما چقد حال و روزمون خوب بود.لااقل یکم برای خودمون و خدا وقت میذاشتیم.تلاش میکردیم.نمیدونم الان چه اتفاقی افتاده که دور شدیم خیلی دور...........
از خودمون از خدا از شهدا خیلی فاصله گرفتیم.فقط حرف میزنیم!! حرف !
چطور باید ادم گم شده ی خودشو پیدا بکنه.چطور ادم باید محکم پای همه چیش وایسه!
چقدر بده وقتی میبینی همه اون چیزایی که یه روزایی برای نگه داشتنشون تلاش میکردی ولی الان همه ش از کفت رفته! وقتی به عقب نگاه میکنی میبینی ای داد بی داد همش پر !
چی شد که اینطور شد!؟
چقدر بده وقتی میبینی همه اون چیزایی که بخاطر خدا ترکشون کردی باز سراغت برگرده و نه تنها ناراحت نشی بجاش خیلی هم خوشحال بشی! بگی حالا یکم که اشکالی نداره!
چقدر بده من باشم و تو نباشی..!
چقدر بده دوست نداشته باشی خودت باشی..!
اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم..
| Design By : Pichak |
در مســـلـک مــا مــعنـی پــرواز چــنیـن اســت..بـا بــال شــکسـتـه بــه هــوای تــو پـــریـدن ...
