ز غربتش چه بگويم که سينه ها خون استبراي صادق زهرا مدينه محزون استدلم دوباره به ياد رئيس مذهب سوختکه داغ غربت ليلي حديث مجنون است
سلام التماس دعا
سلام مجدد
ملودي وبتون خيلي سوز داره خيلي...تازه شنيدم...درضمن قالبتون چرا اينجور به هم ريخته لينكي چيزي گذاشتيد كه نميخونه؟
به روز هم هستم با
"دانش/تبليغ...گاه،مساله كدام است؟"
التماس دعا
يا علي
قلمتون عالي بود
داستانش واقعا شرمنده کننده بود
شهدا شرمنده شما و بازمانده هاي عزيز هستيم
خوشحال ميشم به وبلاگ خودتون هم سري بزنيد
اوني اون بالاست شاهده!اشك ..آه ..احساس ناچيزي ..احساس كوچيكي ...غرور ...نتيجه خوندن اين متن ها بود ...بعد از شهدا ما هيچ نكرديم!
گفتم :دلم هواي کو يت دارد... گفتي : کي و کجاگفتم: آقا اذن و اجازه رويتت ميدهي ؟؟گفت : بارها مراديده اي گفتم : پس درخواستم درخواست خوبي نبوده چراکه رويت جمالت به تنهايي کافي نيست....گفت :ظهورم را از خدا بخواه گفتم :اللهم عجل لوليک و الفرج و نصر والعافيه و اجعلناه المستشهدين بين يديه
سلام واقعا به خاطر مطلبتون سپاسگزارم خيلي زيبا بود.
وااااااااي...
حالم بد شد نه از اين داستان و حزنش، از خودم...
چه ميكنه قلمت...مستدام باد
سلام عزيز...
چقدر قشنگ بود...
خيلي به دلم نشست...
قلم خودت بود؟
احسنت...
سلام
بازم مثل قبل مطلبت خيلي عالي بود
واقعا مطالبي که آپ ميکني با دل آدم بازي ميکنن .
خيلي زيبا بود
التماس دعا ...
يا علي جانم فداي سيد علي
وبلاگ زيبايي داري
خوشحال ميشم به ما هم سر بزني
متظريم
آقا ابوالفضل يار همه جانبازاي عزيزمون
ممنون سپيد بود مثل شهدا و يارا و يادگاراشون
جانبازان، يادگاران روزهاي عشق و حماسه اند؛ خاطرات مجسّم سال هايي که درهاي آسمان به روي عاشقان باز بود و فرشتگان در آسمانِ زمين گرم گلچيني بودند
سلام ابجي با خوندن پستت خيلي منقلب شدم کاش ذره اي از درداشون مال ما بود
اتماس دعا