سوگ زهرا (س) سوگ عا لم سوز شد
آتش ا ند ر ، عا لم مرموز شد
چون مصيبت چيزي از غم کم نداشت
در مدينه سينه اي بي غم نداشت
غم چنان بر جان وبـر سر مي زند
داغ روي داغ ، يکسر مي زند
شمع جان خا موش آن پروانه کرد
سوگ زهرا (س) معرفت دُر دانه کرد
زهره شد زهرا ( س) همچون آفتاب
شب عزابگرفت، از آن ماهتاب
شست دست از جان وتن جانانه شد
شمع خلدِستان ، جاويدانه شد
من به وادي جنون، افتاده ام
ني زپا از سر نگون افتاده ام
سر نوشت ما بهشت فاطمه( س) است
درسرشت ما سرشت فاطمه( س) است