اينچنين پرده برانداخته اي يعني چه؟------------- موي خود بر کمر انداخته اي يعني چه؟ باورت نيست که زن حجب و حيا مي خواهد؟---- دامني پاک چو گل هاي خدا مي خواهد؟ گوهري که صدفش نيست، شود سرگردان ------ صيد گردد به کف و توطئه ي دلالان بي حجابي هنري نيست، شوي بي فرهنگ---- عاقبت بر چمن بي هنران بارد ننگ عاري از جامه بگويد چه کتابي دارد؟------------- قامت لخت، قيامت چه جوابي دارد؟ سفره ي تن ز چه روباز نمودي اي زن؟---------- ز چه تقديم نمائي به شغال آن دامن؟ چيست آشغال فرنگي به لبت مي مالي؟------- ز چه تقليد کني از مدل تو خالي؟ تو مگر حجره زدي ، گوشت فروشي داري؟------ ز بنا گوش چه بر رهگذران مي کاري؟ ساق پاهاي تو حراج چرا گرديده؟---------------- چشم ناپاک ز آرنج فراتر ديده خشکسالي مگر از پارچه ي مانتو خورده؟------- يا که خياط زبهر کفن خود برده؟ يقه ي مانتو چرا پنجره اش باز آمد؟-------------- مرمر سينه مگر مايل پرواز آمد؟ پاچه ورمال شدي خشت مگر مي مالي؟-------- يا به بازار محبت به پي دلالي؟ اينکه امروز جواني و کني بد مستي------------- ته آزاد رهت هست عذاب و پستي رخ زيبا که نيازش به گريسکاري نيست---------- مصرف روژ و گريس عاقبتش بيماريست گوهري باش ولي در صدف و پوشيده------------ زرشناس آيد و جايت بدهد بر ديده گُل خلقت، شرف خويش به حراج مده----------- به گرازي که کمين کرده به تاراج مده هدفِ خلقتِ سرکاره هوسبازي نيست---------- به خدا خالق از اين بندگي ات راضي نيست تو مگر سکه ي خواري که به ره افتادي؟--------- يا مگر کمتر از آن باميه ي قنادي؟ باميه، روي بپوشيده ز آفات و مگس------------- تو چرا لخت شدي در پي شيطان هوس؟ کمکمک پرده دريدن ز تن گل آمد----------------- هدف(شارون و صهيون) به تکامل آمد آنچه شد بر همگان مايه ي رنج و حيرت--------- اينکه فرهنگ در اين جامعه شد بي غيرت هر چه ما مي کشيم از پوچي فرهنگ آمد------ بر سر سرو اصالت ز هوا سنگ آمد