بسم رب المهدي روحي فداهسلام عليکم
سنگيني حضور تو خم كرد قامتم مشغول چشمهاي تو يعني عبادتم از پشت اين سكوت نفسگير سالهاست در چشمهات خيمهزدن گشته عادتم تنها به اين دليل دلم را شكستهام تا با خبر شوي و بيايي عيادتم از اين همه شمارش معكوس لحظهها خسته شدهست عقربه گيج ساعتم ميخواهي از حصار نگاهت رها شوم آخر براي چه؟ نكند بي لياقتم اي بغض دست و پنجه نكن نرم با دلم بگذار قطره قطره شود خيس صورتم
دعا بفرمائيد...