غـــــفـــلــــت
خیلی وقتا شده بود که نمیتونستم حرفایی که تو دلمه رو به زبون بیارم.یه جورایی همه چی تو ذهنم قاطی میشد و سر و تهش مشخص نبود.یعنی سر و تهش مشخص بود ولی کسی چیزی نمی فهمید !
ولی بعدش برات یه پیامک بیاد و خیال کنی اونم درد تو رو داره و حرف تو رو زده! زودی میگی خدایا خیلی چاکریم که یار کمکی برام فرستادی..
پیامکی که خیلی بهش نیاز داشتم و احساس کردم که خدا خواسته باهاش آرومم کنه..خیلی دوستش دارم...ممنونم..
ای قاصدک از حال و هوایم بنویس
از بغض گرفته صدایم بنویس
چندیست دلم شکسته با یار بگو
یک نسخه برای دردهایم بنویس..
امشب به راه کوچه ی قلبم گذر کن
شام غمم را با گل رویت سحر کن
امشب بیا با کوله بار پر ز احساس
از روی نعش خسته ی من هم گذر کن
دیگر برایم ناتوانی مانده و درد
باز آ و عشقم را پر از شور و شرر کن
در خانه ی تاریک و تنگ این دل من
یک شب فقط یک شب بیا اینجا به سر کن
گر آمدی روزی به قلب خسته ی من
از تیر غمهایم دو دستت را سپر کن
"باران" ز هجر روی تو تبخیر گشته
یک لحظه ای ای جان بیا بر او نظر کن..
سید مهدی مرتضوی نژاد"م.باران"
Design By : Pichak |